چه ولنتاین کیری رو شروع کردم من. خشمه که داره تو وجودم زبونه میکشه.
زنگ زدم گارانتی میگن مشکل رو ندیدیم. ریدم بهشون. میگم فیلمم بگیرم بفرستم مشکلو ببینین میگن نه. زنگ زدم فروشنده گفتم گارانتی که برا گوشی دادی بی مسئولیته.
الآن اماده م به فروشنده و ریز و درشت اونجا برینم.
من ریدم دهن تک تکشون که ۱۵ تومنم رفت تو جوب. حقوق یه ماهمم ۱۵ تومن نمیشه. وای کلهم داره میترکه.
غم موندن و رفتن
" اين فقط یک پیشنهاد است:
اگر در ایران زندگی میکنید تا جایی که میتوانید ارتباط بین زندگی شخصی خودتون با تحولات و اخبار کلان و محیطی را قطع کنید! این هرگز به معنی دنبال نکردن اخبار نیست، حساسیت و ارتباط زندگی خودتون را باید خاموش کنید!
نکنید، دوام نمیآورید."
میتونم برای این متنی که تو اینترنت خوندم ساعت ها زار زار گریه کنم و اشک بریزم. روز ولنتاینه و من حتی تو رابطه نبودنم هم بخاطر این خاک و فرهنگ مزخرفش میدونم. این درد روحی خسته کننده که رو شونه هام نشسته هم بخاطر همین مملکته. غمگینم، از همه چیزی که اینجا هست و سرجاش نیست. زندگی که میتونستم به عنوان یه جوون ۲۴ ساله داشته باشم اما بخاطر جبر جغرافیا ندارمش هرروز جلو چشمام رژه میره. آخر هفته هایی که میشد کنار دوستام بزنم و برقصم و بنوشم و ندارم، غمم رو بیشتر میکنه. خانواده ایرانی که آبرو و فرهنگ غلط این مملکت مایه حیاتشونه داره به بیچارگی سوقم میده.
دستام کوتاهه از رسیدن به آرزوهام و چیدن ثمره تلاشهام. ثمرهای نیست. حقوقی که میگیری کفاف زندگی یک نفر رو نمیده چه برسه به مستقل شدن و سفر رفتن. از من جوون چی مونده؟ آرزوهام دارن میسوزن و عمرم داره هدر میره. تلاش میکنم که شاید بتونم روزی بعد از سی سالگی جوونی کنم. چقدر دلم گریه میخواد.
چقدر همه مون بدبختیم. چقدر از دیدن دوستای درموندهم که تو اوج جوونی باید زبان جدید یاد بگیرن، تلاش کنن که آیا بتونن برن از اینجا یا نه ناراحت میشم. ما باید الآن فکرمون تعطیلات اخر هفته مون میبود. ما باید به فکر خوش گذرونی بودیم و حتی تصور اینکه یک روز برای زندگی بهتر باید از وطنمون بریم هم محال بود.
خیلی ناراحتم. میفهمین؟ ناراحتم. این درد عمیق رو نمیشه با کلمه گفت.
زندگی دردناک و غم انگیز رو فقط با فیلم میشه تحمل کرد. قبل تر ها کتاب بود که نجاتم میداد ، حالا اما کتاب خوندن تمرکز میخواد که ندارم. هرچند، هنوز هم بند اتصالم به دنیا با خوندن کتاب محکمتر میشه.
دلم میخواد دفتر رنگ آمیزی جدید بخرم و شروع کنم به رنگ آمیزی. یکمم نقاشی با آبرنگ کنم. عاشق سبک رئالیسم و رمانتیسم هستم.
همه این ها هم موقع آلمانی خوندن به ذهنم رسیده. معتقدم بهترین ایده ها موقع درس خوندن به ذهن آدم میرسن. اگر ذهن مشغول نباشه هیچوقت چیزی که دوست داری رو طلب نمیکنه تا بهت اثبات کنه تو قفس حبس شدی. بیکار که باشی حتی دوست داشتنی کارها هم برات کسل کننده ست.
عیدی که بخوان بدن، اگر کم و زیاد نشه میشه ۱۵۶۰ هزار تومن. میتونم موهامو رنگ کنم و ۴۰ هزار تومن هم اضافه میاد که میتونم خرج اسنپ بکنم :)
ناشکر نیستم ولی ....
درحالیکه خواب شب و ظهرمون با مشکل مواجه شده و اضغاث احلام میبینیم و مغزمان از سردرد در حال ترکیدن است به جنگ برای بقا برمیخیزیم. عالی
حس میکنم خیلی سرکوب شدم واسه جوونی کردن
پیر شدم
ظاهرمم فرق داره با دخترای ملت
بعد میگم چرا تنهام
خو این درو داف ها هستن من دیده نمیشم بینشون
و این زندگی کیری ...
ورزش رو شروع کردم باشد که از دوباره منو از چنگال تیز سگ سیاه افسردگی درآره.
۲۹آذر گوشی خریدم، ۳ روز نکشیده خراب شد، تا الان دومین باره میفرستمش گارانتی و حرص اینکه بخوام بفروشمش چند میلیون ضرر میکنم دهنمو سرویس کرده. چرا قبول نمیکنن اون گوشی عنی مشکل سخت افزاری داره و یه نوش رو نمیفرستن؟
پولام ته کشیده و تا آخر ماه منم و ۷۰۰ تومن پول. تراپی هفته بعدم رو نمیتونم برم احتمالا. نمیدونم.
یه ویدئو خیلی بامزه از آلوچه داشتم که همون روز که بی حال بودم ضبطش کردم. بی حال یه گوشه دراز کشیده بودم، نمیذاشت بخوابم میومد دستامو میگرفت یا نهایت موهامو میکشید. این بین متوجه ناخونای بلند و ژلیش شدم، شد. دونه دونه و از سر تعجب تک تکشونو دست میزد و یهو ذوق کرد و خندید. آخرشم محکم روی ناخونمو فشار شد که دردم اومد و همزمان با آی گفتنم ویدئو رو قطع کردم. حالا بخاطر گارانتی فرستادن های مکرر و عن بازی های گارانتی داریا همراه مزخرف فیلمه از گوشیم پاک شده. قلبم شکسته و غمگینم. آلوچه برام عزیزه و تک تک شیرین کاری ها و کشفیاتش از زندگی هم برام عزیزه. این ویدئو از دستم در رفت تا ذخیره کنم. آخ که چقدر ناراحتن برای دوست یا اشنا نفرستاده بودم تا حداقل از اونا بگیرمش. خیر نبینن که مردم و بیکار فرض کردن. خیر نبینن.
انقد اعصابم سر این کلاس آلمانی خورده که حد نداره
ترم بعد با این دیوث کلاس برنمیدارم، اه
اصن آدمو ترغیب نمیکنه درس بخونی با اون کلاس کسل کننده چرتوپرتش
واقعا مزخرفه کلاسش
واقعا تمرینی که نیاز به فکر کردن داره رو تو ۳ ثانیه ازت میخواد :/
اصلا خوشم نیومد اه
یه کارایی باید حذف بشن، کاهشدهنده سطح انرژی هستن. مثل؛
دلسوزی بیش از حد
ورزش نکردن
فکرای منفی
کم آب خوردن
خوردن غذاهای ناسالم
زیاد گوشی دست گرفتن
دنبال کردن اخبار
نشست و برخاست با آدمهای منفی
گوش کردن به آهنگهای غمگین
وقتی زندگی تو رو جدی نمیگیره، تو چرا زندگی رو جدی بگیری؟
وقتی زندگی بی مهابا بهت رنج میده، تو چرا تو گرفتن شادی هات از زندگی بی مهابا نباشی؟
بعضی دلسوزی ها دلسوزی های بیکیفیت هستن.
هر خانواده ای از خودش قربانی به جا میذاره، تو قربانی نباش، دنبال راه چاره باش.
کمالگرا نباش.
خلاصه نویسی از کتابها به شدت کمک کننده ست.
داشتم فکر میکردم چرا انقدر کم انرژیم؟ میون رویابافیهام به زندگیم نگاه کردم. به خودم حق دادم کم انرژی باشم. از شرایطی که فمیلی برام به وجود اورد بدم اومد.
بعد از حدود ۱۱ ساعت خوابیدن همچنان خسته م و خوابم میاد. بدون صبحانه خوردن پریدم تو آشپزخونه تا ناهار درست کنم. آیا غذا از قبل نداشتیم؟ چرا داشتیم ولی مامانم....مامانم.... هوف
دلم رفتن و دور شدن میخواد.