چیزی که ازش فرار میکردم سراغم اومد... نزدیک سه صبحه، فکر و یاد و خاطره های بابا هجوم اوردن سمتم... دلم خیلی برات تنگ شده بابا. جای خالیت عذاب آوره. امیدوارم الآن جات امن و خوب و راحت باشه. امیدوارم الان دیگه درد نکشی. خیلی دوستت دادم بابا. بدون تو زندگی خیلی ترسناکه، پشت و پناهم بودی و حالا من پشت ندارم. خیلی زود تنهام گذاشتی، میدونم اگه دست خودت بود بیشتر میموندی. از راه دور هم برام پدری کن. بابا از بعد تو همهی غمهام کوچیکتر به نظر میان اما چون که تو نیستی، همون غمها میتونن منو از پا دربیارن. بابا بعد تو ساکت شدم، یادم نمیاد آخرین بار کی از غمهام و دردهام پیش کسی حرف زدم. بابا، ما برات از خدا سلامتی خواستیم نشد. حالا برات آرامش و شادی میخواییم. تو هم از اونجا برامون دعا کن. بابا این روزها خیلی محتاجم به دعات. بابا خیلی تنهام. بابا بدون تو هییییچ چیزی خوب نیست، اگرم باشه تو نیستی که نشونت بدم یا برات تعریف کنم. بابا زندگیمون خیلی دردناک شده، خیلی غصهدار شده. همهمون غصه میخوریم. من اما جیک نمیزنم. نمیخوام از غم من ناراحت بشن. بابا انقدرررررر دلم برات تنگ شده که کاش فقط یکبار دیگه صدات رو میشنیدم. صدای ضبط شده دارم ازت، اما بابا، صدای زندهت. آخ بابا که نفسم از بغض به سختی بالا میاد و تو نیستی. اگه بودی هیچوقت نمیذاشتی گریه کنم. بابا هیچکی مثل تو نیست. بابا برامون دعا کن که کم نیاریم که بیشتر از این سختی نکشیم.
آقای قاضی
نه آقای قاضی
غم ما سالهاست مثل سرطان چسبیده بیخ گلومون. واقعا ها، واقعا چند ساله چسبیده بیخ گلومون. بابامونو بیمار کرده. آقای قاضی، جواب این دل شکسته این جوون ۲۵ ساله که هیچی از جوونی و زندگیش نفهمیده رو کی میده؟ من همه دلخوشیم بابامه، چرا باید درد بکشه؟ آقای قاضی، داره چه بلایی سر ما میاد که فعلا بی خبریم؟ تو رو خدا آقای قاضی، کاش لاقل این بابای ما خوب بشه. دردش به جونم که شب ها از درد نمیخوابه. کجا رو امضا کنم آقای قاضی تا یه درد از دراای ما، یه غم از غصه های ما کم بشه؟
رسیدم خونه و از خستگی و کمردرد خوابم نمیبره.
من هنوز ۲۵ سالمم نشده که با کمردرد بخوام دست و پنجه نرم کنم :(
همش بخاطر این صندلی های قدیمی و غیراستاندارد محل کارمه.
ولی خودمونیما
زیر استرس امتحان و پرسش و سیستم آموزشی ضعیف زاییدیم
زیر اضطراب کنکور زاییدیم
زیر استرس برای شغل پیدا کردن بعد دانشگاه زاییدیم
زیر استرس دخل و خرجمون زاییدیم
حالا هم باید زیر استرس رفتن و مهاجرت بزاییم
ولی حق ما این نبود آقای قاضی😔💔
شاعر میگه: غم با من زاده شده، منو رها نمیکنه
این غمی که سفت و سخت در جان ما رسوخ کرده رو چقدر میشه از بین برد آقای قاضی؟
چه وضعشه
من واقعا به عنوان آدمیزاد بین گرسنگی، خواب و جیش نمیتونم تعادل برقرار کنم
اعتراض دارم آقای قاضی
خودم و جدم و جد پدرم سوخته ست.
عدالت هرچی که باشه، صبرکردن برا رسیدن فردای روشن نبوده و نیست. می شنوی آقای قاضی؟
چرا من یکم" سیاست" ندارم آقای قاضی؟! تا میام به خودم افتخار کنم که ایناها، ببین پیشرفت کردی الان باسیاست جلو رفتی ترررررر میزنه همه چی به هیکلم؟!
تکلیف منه نازک نارنجی که تو این برزخ گیرافتادم چیه؟
این کابوس ممتد همه جوونیمو داره می بلعه آقای قاضی... می شنوی آقای قاضی؟
چرا تظاهر کردنام رو این بشر اثر نداره؟ترسناک نیست؟
اینکه حال بدم رو پشت استیکرای شاد و خوشحال میفهمه اذیتم می کنه آقای قاضی! من باید بتونم این چیزا رو قایم کنم ازش...
چشم هاش آقای قاضی!همین کافی نیست؟!
چشمهایت را می بوسم
می دانم
هیچ کس
هیچ گاه
در هیچ لحظه ای از آفرینش
آنچه را که من
در گرگ و میش نگاه تو دیدم
نخواهد دید
چشم هایت را می بوسم
و زیر بارانی از واژه های تکراری
تازه می شوم
و متاسفانه جذاب ومردونه خندیدناش آقای قاضی!صداش آقای قاضی! همه چیش آقای قاضی...
ازش متنفرم انقد کامله. متنفرمممممم.