[ پَرسه های اُبالی]

به انضمام مقادیری فراوان غر!

[ پَرسه های اُبالی]

غلامی پدرسگ، ۴۰ دیقه از وقت اداریت گذشته هنوز نیومدی سرکار. مرتیکه پفیوز

یکشنبه پنجم شهریور ۱۴۰۲
7:39
درحال بارگذاری..

خوشا رهایی

دانشگاه تموم شده

انگار ریشه سفت و سخت یه گیاه تخمی که حتی از قلبم و ماهیچه‌های تنم تنبیده بود از من رها شده. من موندم و جسم زخمی اما سبک! اما سبک!

دوشنبه پنجم تیر ۱۴۰۲
19:11
درحال بارگذاری..

باسلام

فحش خیلی زشت به امتحانای دانشگاه که من این ساعت بیدارم

چهارشنبه سی و یکم خرداد ۱۴۰۲
6:1
درحال بارگذاری..

دانشگاه سایه تاریک و منحستو از سر راهم بردار

می‌خوام امتحانام تموم بشه، چند روزی حل بشم تو خودم. لذت ببرم از برگشتن به خودم.

کتاب هایی رو بخونم که دوسشون دارم. تو شعر غرق شم. چقدر که دلم میخواد دوباره اون لذت و شعف کتاب خوندن تو سکوت شبهای تابستونی با کامپیوتر رو تجربه کنم دوباره. یعنی برای کتاب خوندن با کامپیوتر پیر شدم؟

وای دانشگاه زودتر تموم شو لطفا! خسته م از تو و اکثر همکلاسیام!

سه شنبه بیست و سوم خرداد ۱۴۰۲
13:24
درحال بارگذاری..

این من، من کله‌گنده

کمرم درد گرفته از پشت میز نشستن و درد و پریود. فقط این امتحانا تموم شه، فقط این دوره امتحانا تموم شه. باورم نمیشه بعد از ۱۷ سال پشت میز رو به تخته نشستن و دی و خرداد و تیر امتحان دادن، بالاخره دارم تا مدتها خلاص میشم. راحت میشم از امتحان. بالاخره یه دی ماه بدون امتحان، یه خرداد بی استرس، یه تیر بدون تنش.

چه دوران گندی بود دانش‌آموزی. دانشجویی هم همچین آش دهن سوزی نبود. چه بسا که یکسری استادا با غیبت و ندادن جزوه دهنمونو سرویس کردن! جزوه میدادن رو غیبت حساس بودن، جزوه نمیدادن ولی غیبت میکردی منبع مشخصی برای درس و امتحان نداشتی!

جزوه‌هام ناتمومن، کمرم درد می‌کنه، از استرس دندونام رو به هم فشار میدم. پروژه هام ناتمومه، کارهای گروهی ناتمومه. این دانشگاه هنوز ناتمومه.

رویای دانشگاه رفتن تا فارغ التحصیل شدن من کش اومده، بی نمک شده. از دهن افتاده.

جمعه نوزدهم خرداد ۱۴۰۲
1:8

به زور خودمو چپوندم پشت میز که از وویس‌های کلاس نقد نوت بردارم. دلم نمی‌خواد آخر ترم بی‌جزوه بمونم.

تصورم از درس و دانشگاه چی بود و چی شد!

شنبه دوم اردیبهشت ۱۴۰۲
17:4
درحال بارگذاری..

اما چون میندازه ما باید بگیم هرچی شما می‌فرمایید استاد!

سخن روز:

استاد معتقده کتابی که بررسی می‌کنیم dramatic irony داره اما داره اشتباه میزنه و مقاله درست میگه که situational irony هست، چون شخصیت اصلی در آخر داستان برخلاف انتظار خواننده ها با Lovelace ازدواج نمی‌کنه که این مشخصه situational irony هست.

 

شنبه بیست و یکم اسفند ۱۴۰۰
22:5