[ پَرسه های اُبالی]

به انضمام مقادیری فراوان غر!

[ پَرسه های اُبالی]

یکم دیگه ادامه پیدا کنه از درون و بیرون می پاشم :/

پنجشنبه بیست و نهم دی ۱۴۰۱
15:26
درحال بارگذاری..

انگار که تیغ ماهی تو گلومه. کاش دوستم داشتی. همچنان باور به از دست دادنت که سنگ شدیم برام تازگی داره. انگار بار اوله باید کنار بیام.

دوستت داشتم. شاید تا حد مادرت...

پنجشنبه بیست و نهم دی ۱۴۰۱
2:10

مرا بخواه در شبان دیرپا*

امشب از تو پرسید. راجع بهت بلند به دوستم گفتم "He doesn't want me" بعدش برا اینکه خراش روی غرورم معلوم نشه ادامه دادم " and I don't want him anymore"

حالا مکالمه تموم شده، من موندم و درونم و تیکه‌های خرد شده قلبم. زخم قدیمی که دوباره سر باز کرده‌. من هرگز به خوبی تو پیدا نمی‌کنم که باهاش مچ باشم. شدی یه حسرت قدیمی خاک گرفته رو دلم...

* عنوان از فروغ

پ.ن: کامنتای پست قبل رو خوندم. مرسی♥️

پنجشنبه بیست و نهم دی ۱۴۰۱
2:2

کاش میشد برام کامنت بذارید بگید از بین غذاها چی ام تو ذهنتون

جدی ام ناموسا

پنجشنبه بیست و نهم دی ۱۴۰۱
0:10
درحال بارگذاری..

پاستا دوست دارم

کاش میشد با یه پاستای ایتالیایی ازدواج می‌کردم

پنجشنبه بیست و نهم دی ۱۴۰۱
0:9
درحال بارگذاری..

عا

سوپ خیلی دوست دارم، سوپ میشه برادر شوهر کوچیکه م که خیلی خوبه

پنجشنبه بیست و نهم دی ۱۴۰۱
0:7
درحال بارگذاری..

البته من هنوز به آقای انبه وفادارم ولی از اونجا که به طرز ژنتیکی قیمه نمی تونه خواهر انبه باشه که بشه خواهرشوهرم، پس آقای انبه میشه یکی از اکس‌هام که در کمال صلح و احترام در عین متمدن بودن از هم جدا شدیم و هنوز هر بار همو جایی ببینیم به یاد ایام خوش بهم لبخند میزنیم.

ته چین مرغ هم که بهش میاد یه مادرشوهر باشه، مرغ ترش هم که پسرعموی شوهرم.

خب، شوهرمو از بین غذاها پیدا نکردم.

پنجشنبه بیست و نهم دی ۱۴۰۱
0:7
درحال بارگذاری..

قیمه اگر خواهرشوهرم بود رابطه‌م باهاش خیلی خوب بود

پنجشنبه بیست و نهم دی ۱۴۰۱
0:4
درحال بارگذاری..

ولی روا نبود من امروز ناهار قیمه نخورم عوضش به گای سگ برم و شبش بیام اینجا از بی‌خوابی و خستگی پشت هم هذیون بگم

پنجشنبه بیست و نهم دی ۱۴۰۱
0:3
درحال بارگذاری..

حس می‌کنم گوشیم بخاطر آهنگ زیرخاکیایی که توشه بیشتر از قیمتش میارزه

پنجشنبه بیست و نهم دی ۱۴۰۱
0:3
درحال بارگذاری..

احساس می‌کنم دکتر پوستم تر زده به پوستم

پنجشنبه بیست و نهم دی ۱۴۰۱
0:2
درحال بارگذاری..

یه طوریم که انگار رو ابرام اصن!

پنجشنبه بیست و نهم دی ۱۴۰۱
0:2
درحال بارگذاری..

گوشت قرمز واقعا چیز عجیبیه پسر!

پنجشنبه بیست و نهم دی ۱۴۰۱
0:2
درحال بارگذاری..

امشب همه چیز دست به دست هم داده تا دائم به مرگ فکر کنم

چهارشنبه بیست و هشتم دی ۱۴۰۱
23:39
درحال بارگذاری..

من الان فقط فحش به ذهنم میرسه چیکار کنم؟

تا دو دیقه پیش هورمونام داشتن منو تا سر حد ضجه و گریه می بردن الان فقط یکریز خنده و فحش

چهارشنبه بیست و هشتم دی ۱۴۰۱
22:48
درحال بارگذاری..

هورمون

من دلم آدم برفی می‌خواد، انقد که می‌تونم الان بخاطرش گریه کنم

چهارشنبه بیست و هشتم دی ۱۴۰۱
20:40
درحال بارگذاری..

تموم تنم درد میکنه

تک تک دندونام انگار دارن از ریشه کنده میشن

سرم داره منفجر میشه

هر ماه بساط همینه، هرماه

حیف دست و بالم اینجا بسته ست فحش بکشم به اساس خلقت زن

حالم از پی ام اس بهم میخوره

دوشنبه بیست و ششم دی ۱۴۰۱
22:32
درحال بارگذاری..

گرسنمه، از خستگی و کم خوابی سرم درد میگیره

دراز میکشم بدتر میشه

پی ام اس داره ناخن میکشه رو اعصابم

از همه ادمای اطرافم دارم دور و دور و دورتر میشم و مکالمه هام کوتاه و کوتاه و کوتاه تر

انگار یه چیزی داره مغزمو چنگ میزنه و فشار میده

درضمن ، هنوز از ۹۰درصد همکلاسی های دانشگاهم بیزارم.

دوشنبه بیست و ششم دی ۱۴۰۱
21:32
درحال بارگذاری..

لپه

چهارشنبه سلف برای ناهار قیمه سیب زمینی زدم

یکشنبه هم قیمه بادمجون

یعنی انتقام این ماهی یبار، دو ماه یبار قیمه خوردنامو دارم میگیرم

دوشنبه بیست و ششم دی ۱۴۰۱
18:0
درحال بارگذاری..

ترکیب خشم، استرس، غم، کلافگی و بی حوصلگی.

دوشنبه بیست و ششم دی ۱۴۰۱
10:41
درحال بارگذاری..

یک برش از زندگی جوان ایر‌انی

قلبم تند تند میزنه

استرس دارم و سرعت کند اینترنت رو مخمه

از آینده گریزونم

همین.

یکشنبه بیست و پنجم دی ۱۴۰۱
21:3
درحال بارگذاری..

حس شهروند بودن

رفتم به زوووور ورژن فیلمی که باید رمانش رو میخوندیم رو پیدا کردم که ببینم( رمانش رو که عمرا برسم!)، فیلم به نصفش رسید، تازه داشتم به روند فیلم عادت میکرد که مثل هرشب وی‌ پی‌ انم قطع شد و مثل همه شب های دیگه وی وی انام وصل نمیشه.

واقعا روا نیست بین این همه دغدغه گرونی و آینده و استرس آینده شغلی و فشار امتحانا و وقت کم اوردنا، کلی وقتمون هدر بره پای پیدا کردن فیلم بدون سانسو‌ر یا حتی اصلا خود فیلم و با این نت لاکپشتی بشینیم ببینیمش و قطع بشه!

روا نبود جوونیمون پای پیدا کردن وی پی ان بره، پیامی که میشه زیر ده ثانیه بدی رو ده دیقه طول بکشه بفرستی چون پروکسیت وصل نمیشه یا هر چیز دیگه ای.

حداقل کاش این استرسها نبود. میترسم ادامه بدم حرف بزنم.

شنبه بیست و چهارم دی ۱۴۰۱
22:39
درحال بارگذاری..

اعصابم خورده!

دارم زیر استرس میزام، وقت نمیکنم پیامامو سین کنم و جواب بدم چند روز چندروز بی جواب میمونن

بعد هر سری غر میزنی به جونم که چرا انقدر کم حرف میزنیم؟؟؟ متنفرم از گلایه های مسخره ادما که بی مقدمه و یکریییز میگن چرا بهم زنگ نمیزنی؟ چرا جواب دیر میدی؟ نصف حرفات غیبت دوستاته و نصف دیگه شم چرتوپرتای دیگه خب من دلم نمیخواد جوابتو بدم! حرفیم بزنم از دهن لقی و سادگیت میذاری کف دست بقیه تازه اگه اجازه حرف زدن به من بدی و تو دو سه سااااعت(!) مکالمه تلفنی، متکلم وحده نباشی!!!!

من به صمیمی ترین دوستمم با گلایه و طعنه نمیگم چرا بهم زنگ نمیزنی! این جمله حس لابه برای دریافت توجه و محبت داره و هرگز درک نکردم آدمایی رو که با طعنه میگن چرا خونه ما نمیای؟ چرا زنگ نمیزنی؟ چرا جواب نمیدی؟؟ بعلاوه اینکه خب یه دوره هایی هست طرف سرش شلوغه زنگ نمیزنه مثل قبل. حالا هعی بگو. کارت واجب باشه حالا یه چیزی، بدون پیام نشه گفت یه چیزی. کسشری که همشششش خودت میخوای بگی و اصلا ضروری و حتی دردو دل نیست واقعا تو مخم نمیره!

بدتر از اینکه میبینن جواب ندادی، باز بعدش زنگ میزنن، بااااز زنگ میزنن. بابا من زیاد آدم زنگی نیستم، اکثرا هم هماهنگ میکنم با دوستام که بیشتر با تکست راحتن که زنگ بزنم مشکلی نداری؟ که مطمئن شم طرف تو مود حرف زدنه. خب، صدباااار سر جلسه مهم بودم زنگ زدی نتم قطع شد، هنوز نفهمیدی نباید وقت و بی وقت زنگ بزنی اونم وقتی هربار ریجکت میشی؟؟؟؟ هر چند وقت یکبار من باهاش این داستانو دارم!

خب نمیتونم! من وقت ندارم برم دکتر واسه سلامتیم بعد چطور میشه وقت و بی وقت زنگ میزنین انتظار جواب هم دارین؟ ۱ بعدازظهر وقت زنگ زدنه؟ ۳ بعد ازظهر وقت زنگ زدنه؟ نمیگید طرف شاید با کلی استرس و سردرد به زور خودش رو خوابونده؟ خوب بود سایلنت بودم!

من هرگز، هرگز، هرگززززز تلفنای غیرضروری صرفا از رو احوالپرسی تایم بد بعدازظهر رو جواب نمیدم حتی اگه خواب نباشم! این نهایت بی فرهنگی یک انسان رو میرسونه تایم بدی زنگ بزنه اونم بدون هماهنگی!

حالا زنگ میزنی جواب نمیدم چرا زارپ میری به یکی دیگه میگی زنگ زدم جواب نداد، پیام دادم جواب نداد

بابا دلم نخواااااست بفهم!!! دلم نخواست!!! اینروزها هنر کنم ده بیست تا جمله با دوستای نزدیکم حرف بزنم اونم نه هر روز! هوف! نمیدونن چه حجم فشار عظیمی رومه!

شنبه بیست و چهارم دی ۱۴۰۱
22:35
درحال بارگذاری..

ولی خواب امروز صبح چسبید!

شنبه بیست و چهارم دی ۱۴۰۱
15:43
درحال بارگذاری..

این حجم از استرس روا نیست

سرم داره منفجره میشه

باز خوبه فردا تعطیلم!

شنبه بیست و چهارم دی ۱۴۰۱
15:43
درحال بارگذاری..

سلف زرشک پلو با مرغ رزرو کرده بودم!

خب پردیس دانشگاه تعطیل شد و امتحانا هم لغو شد

امیدوارم عاقل باشن و امتحانای شنبه رو بندازن شنبه هفته بعد که هیچ کدوم از ما کارشناسیا امتحان نداریم! اگرم یکشنبه تعطیل شد بندازم همون یکشنبه هفته بعد!

جمعه بیست و سوم دی ۱۴۰۱
23:21
درحال بارگذاری..

ببین کجا رسیدیم که پیر دانشگاه شدیم حالا باید دست به دامن آسمون بشیم که فردا امتحاناتو لغو کنن بخاطر هوا

اخه نخودمغز، کارمندای ساختمون مرکزی دانشگاه بیشتر گاز مصرف میکنه یا پردیس؟ تعطیل کن بره دیگه ما دانشجوها از عایق نیستیم که

جمعه بیست و سوم دی ۱۴۰۱
22:26
درحال بارگذاری..

دو سه کیلو وزن اضافه کردم. از اونجا که ایرانی جماعت لاغرپسند نیست بقیه به به و چه چه که چه خوووب شدی.

راستش خودمم فکر میکنم خوب شدم، منتها سگه هرکی بعد امتحانا رژیم و ورزش رو شروع نکنه

جمعه بیست و سوم دی ۱۴۰۱
13:39
درحال بارگذاری..

راه را هموار کن هموطن

جاده ها یه طوریه که آخر مسیر از دست اندازا، یا تهوع میگیری یا اسهال.

یعنی وضعیت ابنطوره که دوستم یکم دیگه بالا میاره منم به دستشویی نرسم می‌پوکم

چهارشنبه بیست و یکم دی ۱۴۰۱
7:42
درحال بارگذاری..