کاش بابام بود. بابا بمیرم برای مظلومیت نگاهت. من مدام حواسمو پرت میکنم به خودم میگم اون اتاقی. سرکاری. بخاطر همین نمیبینمت. نمیخوام قبول کنم جسم مهربونت زیر خاکه. بابا بدون تو از زندگی میترسم. اصلا دلم نمیخواد زندگی کنم. دیشب چند دیقه به سرم زد بی خیال غم و غصه مامان و بقیه بشم، کارو تموم کنم. بابا کمکم کن. از هیچ چیزی لذت نمیبرم. بدون تو الکی میخندم. بابا، گاهی چند روز میشه نمیشه بخندم. کجایی بابا؟ کاش میشد زود زود میومدم بهت سر میزدم، یه دل سیر تنهایی کنار قبرت گریه میکردم. بابا، یه خلا گنده تو وجودمه، انگار نصف قلبم رو حس نمیکنم. بابا، این حفره پر نمیشه. این دنیا هم میدونه نبودنت با هیچ خوشحالی گندهای پر نمیشه. هیچ اتفاقی دلمو خوش نمیکنه بابا. راستش از وقتی رفتی همه اتفاقها بد بودن. مصیبت زده شدم. یک ساله که تو رنجم. فردا شب، میشه دقیقا یک سال که از اون شب کذایی که بیماریتو فهمیدم میگذره. تا خود صبح گریه کردم. صبحش رفتیم سی تی اسکن. تو راه اشک میریختی. انگار خبر داشتی. ظهرش تو مسیر سرکار گریه کردم. بابا، نمیشه زنده میشدی؟ نمیشه از زیر خاک درت بیاریم؟ بابا من چشماتو چطور فراموش کنم بابا؟ کمکم کن انقد قوی بشم که مراقب مامان باشم. بابا کمکم کن.
دوشنبه دهم آذر ۱۴۰۴
21:21
درحال بارگذاری..